متن مقاله
بخش هایی از متن مقاله
کومودوس (۱۸۰ تا ۱۹۲ میلادی)
کومودوس پسر مارکوس اورلیوس بود و خود را جانشین بی واسطه و بلافصل پدرش میدانست. به این شکل، ترتیب و طرح جانشینان انتخابی که در دوره آنتونینها به خوبی طراحی شده بود، زیر پا گذاشته شد. دوره پنج امپراتور شایسته با روی کار آمدن کمودوس پایان یافت. در ابتدا مردم نسبت به حکومت کومودوس امیدوار بودند. او با وجود اینکه مانند پدرش بخشنده و بلند نظر بود، اما وقتی از طرف یکی از اعضای خانواده اش مورد سوءقصد قرار گرفت، دچار بیماری بدگمانی شد و سرانجام به دیوانگی و جنون رسید. کومودوس نمونه کامل نرون بود. او صدها نفر را کشت و ثروت امپراتوری را بر باد داد. کومودوس به جای مقابله با قبایل بربر، با آنها صلح کرد و حتی به بعضی از آنان اجازه داد در مناطق مرزی مستقر شوند. همچنین ۱۳هزار بربر را وارد ارتش روم کرد. این اقدامات باعث شد که سرداران ارتش با او مخالفت کنند. دوران صلح رومی در زمان حکومت کومودوس به پایان رسید. عاقبت دورهٔ فاسد حکومت وی در سال ۱۹۲میلادی و پس از توطئهای درباری که به مرگش انجامید، به پایان رسید. کومودوس آخرین فرد از سلسله آنتونینها بود که پس از او، جنگ داخلی بزرگی امپراتوری روم را فراگرفت که سرآغازی بر سقوط امپراتوری روم شد.
سلسله سوران
درخت شجره نامه سلسله سوران
قتل کومودوس به دست تعدادی از فرماندهان نظامی، باعث روی کار آمدن سلسله جدید سورنها شد. در این دوره امپراتوران سپتیموس سوروس، کاراکالا، ماکرینوس، هلیوگابال و الکساندر سوروس روی کار آمدند. بنیانگذار این سلسله؛ یعنی، لوسیوس سپتیموس سوروس بود که به خاندان اشرافی سوران کارتاژ تعلق داشت که با دختر یکی از خانوادههای برجسته سوریهای وصلت کرده بود. این اتحاد و وصلت خانوادگی، بعدها باعث روی کار آمدن امپراتوران ایلاگابالوس و الکساندر سوروس از سلسله کارتاژی - سوریهای شد.
سپتیموس سوروس نخستین امپراتور روم بود که در قاره آفریقا به دنیا آمدهبود. خانواده او از سواران توانگر و سطح بالا بودند. سپتیموس سوروس به عنوان یک امپراتور موفق، اقداماتی را انجام داد که به وفاداری بیش تر سربازان به امپراتور و بالا بردن موقعیت افسران عالیرتبه نسبت به سناتور انجامید. او در این راه، مفام و اعتبار همیشگی هیئت منصفه را ملغی کردو سناتورهای جمهوری خواه را از مجلس اخراج کرد و اختیارات امپراتوری را در سرتاسر روم گسترش داد.
پسر او، مارکوس آریلیوس آنتونینوس که به کاراکالا شهرت داشت، تمام فاصلههای طبقاتی و سیاسی بین شهروندان رم و دیگر استانها و ایالات روم را از میان برداشت و در سال ۲۱۲میلادی، قانونی وضع کرد که بر اساس آن حقوق شهروندی به همه ساکنان آزاد امپراتوری (غیراز بردهها و زنان) اعطا میشد. کاراکالا همچنین بانی ساخت و احداث استخر یا گرمابه معروف گرمابه کاراکالا در رم نیز بود. طرحها و نقشهای این حمام بعدها برای ساخت ساختمانهای عمومی بزرگ، مورد استفاده قرار گرفتند. در سال ۲۱۷میلادی، اردوان چهارم پس از دورهای طولانی از آشوب و نا آرامی و پس از شورش علیه برادرش بلاش پنجم بر تخت نشست. این شورشهای داخلی کاراکالا را به طمع تصرف ایران انداخت و او با سپاهی از دجله گذشت و به سوی اربیل آمد. اردوان که از حمله رومیان آگاه گشت به سرعت به سوی آنان روان شد و رومیان که انتظاز مقاومت از ایرانیان را نداشتند به حران جایی که حدود ۳۰۰ سال پیش از آن از سپاه اشکانی به فرماندهی سورنا شکست سهمگینی خورده بودند عقبنشینی کردند. در همینجا کاراکالا به دنبال توطئهای کشته شد و جانشینش ماکرینوس در نصیبین چنان شکست سختی از سپاه اشکانی خورد که مجبور شد تمام فتوحات روم در منطقه را به اشکانیان واگذار کند و افزون بر آن غرامتی بسیار سنگین به آنان بپردازد. علت قتل، ظاهراً این بود که کاراکالا دو روز پیش از آن دستور اعدام یک افسر را داده بود که به دست برادر او به قتل رسید. کاراکالا پیش از مرگ به فرزندان خود چنین وصیت کرده بود که با یکدیگر هماهنگ باشند، سربازان را ثروتمند سازند و به دیگران اهمیت ندهند. کاراکالا نیز به وضوح به ارتش خود توجه میکرد و به آنان اعتماد داشت. این رفتار کاراکالا باعث شهرت نامطلوب او شد و سبب گردید تا طبقهٔ سناتوری روم از او فاصله بگیرند. تنها فرمان او (که به تمام افراد آزاد امپراتوری، شهروندی روم را اعطا مینمود) بود که سبب شد تا چهرهٔ خوبی از او به نمایش گذارده شود.
مکرینوس علیرغم حکومت پرابهتی که داشت، بسیار تحت نفوذ زنان دربار بود و همین نفوذ و سلطه باعث شد که در سال ۲۱۸میلادی حق جانشینی به هلیوگابال داده شود. حتی الکساندر سوروس که آخرین امپراتور این سلسله بود در سال ۲۲۲میلادی توسط زنان دربر انتخاب شد. در اواخر حکومت سلسله سوران، مجلس سنا تا اندازهای دوباره قدرت خود را به دست آورد و تعدادی از اصلاحات مالی تصویب شد. علیرغم پیروزیها و موفقیتهایی که الکساندر سوروس در مقابل قبایل ژرمن شمالی به دست آورده بود، به دلیل ضعف رهبری او، سربازان از فرامین او سرپیچی کردند و همین عامل باعث شکست او در برابر امپراتوری تازه تأسیس ساسانی ایران به رهبری اردشیر بابکان شد. با مرگ الکساندر، امپراتوری روم به مدت نیم قرن، درگیر جنگهای داخلی میان فرماندهان نظامی برای رسیدن به مقام امپراتوری شد و به این ترتیب دوران صلح رومی که با روی کار آمدن امپراتور آگوستوس آغاز شده بود، بعد از حدود ۲۰۰ سال پایان یافت.
بحران قرن سوم و آغاز درگیریهای داخلی
قرن سوم میلادی، آغازگر دوران اغتشاش و آشوب نظامی بود که سرانجام به سقوط و فروپاشی امپراتوری روم انجامید. در اواخر قرن اول پیش از میلاد، زمانی که آگوستوس اعلام کرد که جنگهای داخلی پایان یافته است، امپراتوری روم با حملات خارجی کم تر، صلح، پیشرفت و ترقی اقتصادی همراه بود، اما در قرن سوم پس از میلاد، درگیریهای داخلی و بحرانهای اقتصادی، سیاسی و نظامی باعث فروپاشی قدرتمندترین امپراتوری جهان آن زمان شد. در این دوران، رومیها دائماً در معرض حملات و تجاوز اقوام بیگانه، جنگهای داخلی و تورم شدید اقتصادی بودند. البته شاید ریشه بخشی از این مشکلات به نوع واگذاری قدرت آگوستوس بازمی گشت. نخستین امپراتور روم که قصد داشت دلبستگی خود به حکومت را کم ارزش و کم اهمیت جلوه بدهد، هیچ قانونی برای محدود کردن حقوق جانشینان بعد از خود بر جای نگذاشت. پیش از این و در قرن اول و دوم میلادی، اختلاف نظرها و مشاجرههای بسیاری در مجلس سنا بر سر اینکه چه کسی میتواند جانشین امپراتور باشد، صورت گرفته بود در مورد حق جانشینی، جنگهای داخلی کوتاه مدتی هم روی داده بود، اما در قرن سوم این جنگهای داخلی بر سر کسب قدرت، تبدیل به یک عامل دائمی و همیشگی شد، به طوری که هیچ نامزد به تنهایی نمیتوانست بر رقبای خود پیروز شود و وارث تخت و تاج شود و یا اینکه موقعیت خود را به عنوان امپراتور برای مدت طولانی حفظ کند. بین سالهای ۲۳۵ تا ۲۸۴میلادی، بش از ۲۵ امپراتور مختلف، بر روم حکومت کردند که همگی آنها جز ۲تن، یا به قتل رسیدند یا در میدان جنگ کشته شدند. در این دوران، ترکیب سازماندهی ارتش روم که بیش تر در مرزهای شمالی و شرقی متمرکز شده بود، دیگر نمیتوانست برای سرکوب حملات خارجی چارهای بیندیشد. کاهش مشارکت شهروندان در اداره حکومت محلی نیز امپراتوران را مجبور به مداخله کرد و به این ترتیب مسئولیت دولت مرکزی آرام آرام افزایش یافت. این دوره با ترور دیوکلتین پایان یافت. دیکلوتین یا با مهاجرت و چیرهدستی و یا صرفاً با خوش شانسی، بسیاری از مشکلات حاد و شدیدی را که خود آنها را تجربه کرده بود، حل کرد. با این وجود مشکلات اصلی حل نشدند و سرانجام باعث خرابی و ویرانی در امپراتوری غربی شدند. تحولات این دوره، شروع عصر طلایی زودگذر و پایان دوره باستانی روم بود.
نقش برجسته پیروزی شاپور اول بر امپراتوران روم، بیشاپور در نزدیکی شهر کازرون، شاپور اول (سوار بر اسب) در تسخیر امپراتور روم والرین (ایستاده)، فیلیپ عرب (زانو زده) تحت پیگرد برای صلح و گوردیان سوم (در زیر اسب) (در قرن سوم میلادی، زمانی که امپراتوری ساسانی ایران در اوج قدرت خود بود، شاپور اول در چند نبرد پیاپی موفق شد سه تن از فرماندهان ارتش روم به نامهای گوردیان سوم، فیلیپ عرب و والرین که یکی پس از دیگری به مقام امپراتوری رسیده بودند، شکست دهد و آنها را از تجاوز به مرزهای غربی ایران بازدارد).
اصلاحات دیوکلتین
تندیس نخستین تتراچیهای روم (دو آگوستوس و سزارهایشان): دیوکلتین، ماکسیمیان، گالریوس و کنستانتیوس
در اواخر قرن سوم میلادی، تبدیل امپراتوری واحد به دو امپراتوری تجزیه شده شرقی و غربی اجتناب ناپذیر بود. در سال ۲۸۵میلادی، هنگامی که دیوکلتین رقیبش کارینوس را شکست داد، طولی نکشید که به مقام امپراتوری رسید. دیوکلتین، طی سالها تجربه به این نتیجه رسیده بود که با وجود فشارهای داخلی و تهدیدهای نظامی در جبهههای مختلف و به خصوص امپراتوری ساسانی در شرق، اداره کل امپراتوری بزگ روم توسط یک نفر غیر ممکن است. به همین دلیل او در یک اقدام انقلابی، امپراتوری را در امتداد محور غربی و شرقی به دو ناحیه مساوی تقسیم کرد و اداره دو امپراتوری را به دو نفر، با عنوان آگوستوس سپرد. دیوکلتین خود، آگوستوس شرقی شد و دوست قدیمی خود، ماکسیمیان را به مقام آگوستوس غربی منصوب کرد. در سال ۲۹۳میلادی، قدرت بار دیگر تجزیه شد، به طوری که هر آگوستوس، معاون زیردستی به نام سزار انتخاب کرد تا در اداره حکومت به وی کمک کند و به این ترتیب، صفی از جانشینهای با تجربه برای مقام آگوستوس تربیت شدند. گالریوس، سزاری بود که تحت رهبری دیوکلتین قرار داشت و کنستانتیوس، سزار تحت فرماندهی مکسیمیان بود.
کنستانتین و تغییر پایتخت امپراتوری
مجستمه عظیم برنزی از کنستانتین یکم.
گروه فرمانروایان چهارگانه یا تتراچی با مرگ کنستانتیوس در سال ۳۰۶میلادی منحل شد. سربازان و سپاهیان او، فوراً پسرش کنستانتین را به عنوان آگوستوس جدید تعیین کردند. همان سال شورش بزرگی در روم درگرفت که کنستانتین یکم موفق به سرکوب شورشیان شد و یک معاهده با رقیبش گالریوس در شهر میلان منعقد ساخت. طبق این معاهده معروف، دین مسیحیت در سراسر امپراتوری روم به رسمیت شناخته شد.
در سال ۳۳۰میلادی، کنستانتین به بیزانتیوم رفت و دستور داد شهر بزگ و مجهزی در آنجا احداث کنند. این شهر بعدها به افتخار وی کنستانتینوپول (قسطنطنیه) نام گرفت و به پایتخت امپراتوری بیزانس تبدیل شد. ساخت این شهر ۵ سال به طول انجامید و پس از تکمیل بود که کنستانتین دستور داد پایتخت از شهر رم به قسطنطنیه تغییر یابد.
با مرگ کنستانتین، بار دیگر روم دچار اغتشاش و تزلزل شد و جنگ میان سرداران آغاز گردید. سرانجام یکی از سرداران به نام ژولیان، موفق شد بر رقبای خود چیره شود و به مقام امپراتوری دست یابد. ژولیان به عنوان امپراتور تنها و انحصاری به مدت ۲ سال فرمانروا و امپراتور روم بود. ژولیان یک کافر سنتی و قدیمی نبود و عقاید شخصی او به میزان بسیار زیادی تحت تأثیر مکتب افلاطونی قرار داشت، اما عقاید متجددانه او در مورد بیدینی با مرگش در سال ۳۶۳میلادی در حین جنگ با ساسانیان پایان یافت. پس از مرگ ژولین، افسران ارتش یکی از فرماندهان به نام ژوویان را به عنوان امپراتور انتخاب کردند. ژوویان که میدانست پس از مرگ امپراتور، سربازان انگیزه کافی برای ادامه نبرد ندارند، بنای صلح گذاشت و با شاپور دوم معاهده ترک مخاصمه را امضا کرد. بر اساس این معاهده، سرزمینهایی را که رومیها در زمان تراژان فتح کرده بودند، دوباره به ساسانیان واگذار شد.
سلسله والنتین
تقسیم دوباره امپراتوری روم بعد از مرگ تئودئوس اول برای همیشه
از زمان مرگ کنستانتین، وظیفه انتخاب و انتصاب آگوستوس جدید، دوباره به عهده افسران ارتش گذاشته شده بود. در سال ۳۶۴میلادی، افسران ارتش روم سرداری به نام والنتیانوس را به عنوان آگوستوس انتخاب کردند. در اواخر همان سال و به دنبال مرگ مشکوک امپراتور ژوویان، والنتینیان یکم طرح تقسیم امپراتوری را مطرح کرد و برادرش والنس را به عنوان شریک امپراتوری منصب نمود. طبق طرح والنتیانوس، امپراتوری روم به دو نیمه غربی و شرقی تقسیم شد. والنتیانوس به امپراتوری روم غربی رسید و برادرش والنس به امپراتوری روم شرقی منصوب گردید. از این زمان، امپراتوری روم هنوز یک دولت با دین و زبان واحد بود، اما در واقعیت به دو شکل دو نیمه کاملاً مستقل درآمد. این شکاف برای نیمه غربی چندان خوب نبود، چون هم از لحاظ جمعیت، ثروت و موقعیت استراتژیک نظامی در سطح پایینتری از روم شرقی قرار داشت. امپراتوری روم که جدا شده بود، در زمان تئودئوس اول دوباره به یک امپراتوری واحد درآمد، او توانست روم شرقی و روم غربی را متحد کند. اما او آخرین کسی بود که امپراتور هر دو قسمت بود. بعد از مرگ وی این دو قسمت برای همیشه از هم جدا شدند.
طبقات اجتماعی در روم
پاتریسین
مردم، در روم باستان به دو گروه بزرگ تقسیم میشدند: پاتریسین و پلبین. پاتریسینها ظاهراً نخستین سکنهٔ رم به شمار میآمدند، که اصالتی لاتینی داشتند. امّا پلبینها از اقوام مهاجر ومهاجمی بودند که بعدها در این ناحیه و یا در سرزمینهای اطراف آن، استقرار یافتند. این دو گروه برای قرنها در کنار یکدیگر به سر میبردند و ساکنان اصلی رم را تشکیل میدادند. پاتریسینها به ۳ قبیله و هر قبیله به ۱۰ کوری تقسیم میشد. این کوریها معرف یک سازمان انتخاباتی ونظامی بودند. برخی از طایفههای پاتریسینها عبارت بودند از: (مانلیها، والریها، آیمیلیها، کورنلیها، فابیها، هوراتیها، کلاودیها، یولیها و...). گذشته از پاتریسین ها(که از ابتدا، قدرت مطلق بودند) و پلبها(که بعدها تا حدی قدرت گرفتند) و گذشته از سازمانها وتشکیلات ملی وپادشاهی که در رم پدید آوردند، قدرت سومی هم در کشور وجود داشت وآن سنا بود که ظاهراً ابتدا از ۱۰۰ عضو ودر پایان عهد سلطنتی از ۳۰۰ عضو تشکیل میشد. فقط پاتریسینها میتوانستند عضو سنا را داشته باشند و در مراسم عمومی مذهبی شرکت کنند. پلبینها از جمیع حقوق مدنی، سیاسی ومذهبی محروم بودند وبدین ترتیب اهالی به دو دستهٔ جدا ومتمایز از یکدیگر تقسیم میشدند.
پلبها
مدتی پس از استقرار طوایف و قبایل پاتریسین در روم، سکنهٔ شهر رم پیوسته و رفته رفته رو به افزایش گذاشت. اهالی سایر شهرها و ایالات ایتالیا نیز، برای زندگی به رم روی آوردند. از سوی دیگر، رومیها شهرهای همجوار را تسخیر میکردند و بخشی از اهالی این شهرها را در روم اسکان میدادند. در ضمن آنها بهترین اراضی همسایگان خویش را نیز تصرف میکردند و به «مزرعهٔ اشتراکی» (که مجموعهای از قطعات زمین متعلق به پاتریسینها بود)، پیوند میزدند. اهالی غیزبومی روم و فرزندانشان را پله بین مینامیدند. اکثر آنها زارع و پیشهور بودند. قطعات زمینی که به پله بینها میرسید، بسیار کوچک و نامرغوب بود. با این وجود در میان آنها افراد ثروتمند نیز حضور داشتند. پله بینهای ثروتمند عبارت بودند از: تُجّار و مالکان کشتیها. پله بینها از برخورداری از هرگونه حقوقی به طورکامل محروم بودند. آنها نصیبی از مزرعهٔ اشتراکی نمیبردند و در مجلس ملی و سنای روم نیز حق شرکت نداشتند. با این وجود این تصور که همهٔ آنان جزو بردگان محسوب میشدند، با توجه به آنچه که گفتیم، صحیح نیست. (برخی پلبها را به خطا در فارسی، بردگان ترجمه کردهاند و آن را مقابل کلمهٔ شهسواران که ترجمهای برای پاتریسین هاست، قرار دادهاند)تنها آن عده از پله بینهایی که مدیون بودند و به موقع قرضها و دیون خود را نمیپرداختند، توسط پاتریسینها به بردگی گرفته میشدند.
هنر رومی
نقاشی رومی با آبرنگ روی گچ، زن با سینی، ویلایی در سن مارکو
با آغاز امپراتوری روم به مرور هنر این کشور بر هنر یونان تفوق یافت و جا یگزین آن گردید. هنر روم بر اساس امپراتوری متحد الشکل این کشور ایجاد گردید و به امکانات نسبتاً واحدی دست یافت و در عرصه وسیعی گسترش پیدا کرد. در سدههای اول و دوم میلادی، هنر هلنی (یونانی) که از خصایص و ویزگیهای سوداگرایانهای برخوردار بود بر هنر امپراتوری روم برتری داشت. بر اساس هنر یونان، پیکر تراشی که یکی از هنرهای برجسته و اصلی به شمار میرفت ججایگزین نقاشی (هنر رومی) گردید. به مرور زمان ویزگیهای هنر رومی رو به افزونی نهاد و نسبت به هنر یونانی پیشی گرفت به طوری که در قرن سوم پیش از میلاد، نمونه برداری و تقلید از آثار هنری یونان به پایان میرسید و هنر رومی بر هنر هلنی که به بنبست رسیده بود و هنری اشرافی محسوب میشد، تفوق حاصل کرد. این هنر (رومی) با رشد و نمو و توسعه چشمگیر به احراز مقام پیکر تراشی عصر کلاسیک یونان دست یافت. روم که از ابرقدرتهای شگفت انگیز دنیای باستان بود بعد از مرگ امپراتور تئودئوس کبیر به دو کشور پهناور تقسیم شد. اواخر دوران امپراتوری روم غربی به علت پایگاه طبقاتی سرداران از پایین ترین صفوف و جایگزینی آنها بر اشرافیت هنر ویزگیهای کلاسیک خود را از دست داد و خصلتهای مردمی و شهری به خود گرفت و هنر یونان را از میان به در برد. آثار هنری روم به علت اوضاع اقتصادی، اجتماعی و حاکمیت سیاسی، بر خلاف آثار هنری یونان که بنابر شرائط اقتصادی، اجتماعی، یادبودی و فاقد حماسه و دراماتیک با خصلتها و ویزگیهای تشریفاتی و انفرادی بود، شکلی حماسی، تاریخنگاری و دراماتیک به خود گرفت.
موسیقی رومی
نواختن موسیقی توسط موسیقیدانان رومی، موزاییک رومی در شهر پامپی
نقاشی دیواری رومی از چنگزن
بعد از یونان امپراتوری بزرگ روم آغاز گردید که پنج قرن به طول انجامید. حیات فرهنگی رومیها در ابتدا تحت تأثیر و نفوذ یونانیان بود و در همه زمینهها از آنان بهره میگرفت به خصوص موسیقی که از اهمیت فراوانی برخوردار بود. آنها تعلیمات موسیقی را از یونانیان فرا گرفتند. (حتی تعلیم موسیقی به عهده یونانیان بود) به این طریق موسیقی و سازهای موسیقی یونان در روم رواج پیدا کرد و به دنبال آن موسیقیدانان رومی به وجود آمدند. از کارهای مهمی که توسط آنها صورت میگرفت اجرای مراسم مذهبی و جشنهای درباری بود. البته موسیقی بیشتر در میهمانیها و جشنها به کار میرفت تا در مراسم مذهبی. قدمت موسیقی در روم به ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد میرسد. در این کشور افراد فقیر به نوازندگی و خوانندگی به طور سیار پرداختند و اولین خنیاگران دوره گرد به وجود آمدند. به طوریکه با سفرکردن از شهری به شهر دیگر و با اجرای نمایشهای خیابانی، نوازندگی، خوانندگی و شعبده بازی موجب سرگرمی مردم میشدند که بعدها با اقتباس از آنها اپرا شکل گرفت. وقتی که مسیحیت در روم استوار گردید در آنجا عناصری از ملوپه (آوازی موزون که دکلااسیون را همراهی میکند) یونانی و لاتین با تلاوت آیات عبری (Pslamedic نوعی شعر خوانی آوازگونه) در هم آمیخت. آواز کلیسایی مسیحی در نتیجه اختلاط موسیقی کنیسهها (از راه کلیسای سوریه) که سرشار از ظرافتهای تزیینی بود با موسیقی همو فونیک یونانی که گرایشی به خواندن اشعار داستانی داشت پدیدار گشت. هم اکنون میتوان تأثیر نغمات و کلام یونانی را در اروپای غربی مشاهده نمود. به طوریکه در امپروپریا که متشکل از آیین نماز و نیایش بود و در روزهای بخصوصی اجرا میشد وقتی یک گروه به لاتین آواز میخواند دسته مقابل جواب آنها را به یونانی میداد و نواهای آنها از رنگ و بوی یونانی برخوردار بود. حتی رسالات و اناجیل اربعه که در مسهای آیینی پاپ در کلیسای سن پیتر توسط راهبان اجرا میگردید اول به زبان لاتین سپس به زبان یونانی خوانده میشد. اکنون نیز قطعه شعر آللویا که در دیر بارکینگ باقیمانده است متناوب به زبان یونانی و لاتین در مراسم مخصوصی خوانده میشود. در روم مانند عصر طلائی یونان زمان، زمان پیشرفت و تمدن بود. بیشتر امپراتوران آنها به موسیقی علاقه داشتند و به رشد و گسترش آن کمک بسیار میکردند. اهمیت آن به حدی رسید که بعضی از نمایشها را بدون کلام و فقط با موسیقی اجرا میکردند که به آن پانتومیم گفته میشود.
خدایان روم و باستان
ارابه زئوس، ۱۷۸۹ داستانی از تراژدیانس، کلیسای آلفرد، یونان.
مجستمه پوزئیدون در آمستردام، هلند.
نقاشی ژوپیتر بر دیواری در پومپئی، با عقاب و جهان
نقش برجسته میترا و آنتیوخوس یکم، کوه نمرود، قرن اول قبل از میلاد
مجستمه آرس در موزه لوور
مجستمه مرمری از هرکول و فرزند خود تلفوس
المپ
خدایان المپ یا المپ نشیناناین، خدایان ۱۲ تن بودند که پس از سرنگونی تایتانها (Titans خدایان اولیه) به حکومت پرداختند. کوه المپ محل نبرد تایتانها با خدایان دوازدهگانه بود و بعدها هم به عنوان محل زندگی خدایان از آن نام برده شد. تمام المپ نشینان به نوعی با یکدیگر نسبت داشتند و بنا به شرایط زمانه هر از گاهی یک یا چند تن از آنها بیشتر مورد توجه قرار میگرفت. برای مثال اگر در زندگی واقعی، همسر حاکم یا شخص قدرتمند منطقه از شخصیت قوی یا خانواده مهمتری بود، خدایان زن و به خصوص هرا (Hera) که خدای مادر بود مورد توجه میگرفت. اگر جنگی در میان بود، معبد خدای جنگ بیشتر مورد توجه قرار میگرفت.
زئوس
زئوس فرزند کرونوس (Cronus)، تایتان بزرگ، بود. او پدرش را سرنگون کرد و بر سر حکومت با برادرانش پوزئیدون (Poseidon) و هادس (Hades) قرعه کشی کردند، زئوس در نتیجه این قرعه کشی به نام بزرگ خدایان شناخته شد، او فرمانروای آسمان و باران و اسلحه اش آذرخش است که آنرا به سمت کسی که او را ناخشنود کرده، پرتاب میکرده است. یکی از مواردی که او را بسیار خشمگین میکرد دروغگویی و پیمانشکنی بوده است. زئوس هرا (Hera) را به همسری گرفت اما به خاطر داشتن ماجراهای عشقی فراوان شهرت داشته است.
پوزئیدون
پوزئیدون برادر زئوس است و در قرعه کشی که پس از سرنگونی پدرشان انجام شد، دریا را به دست آورد و به نام خدای دریا شناخته میشود. دریانوردان و ماهیگیران از پرستندگان او به شمار میروند. پوزئیدون با آمفی تریت (Amphitrite) که نوه اوسیانوس (Oceanus) تایتان آبهای به هم پیوسته جهان، ازدواج کرد. اسلحه او یک نیزه سه شاخه است، که میتواند جهان را بلرزاند و هر چیزی را درهم بشکند. او پس از زئوس قدرتمندترین خدا است و طبیعتی ستیزه جو و حریص دارد، به همین برای به دست آوردن شهرهای خدایان دیگر، با آنها درگیر میشده است.
هادس
هادس، در قرعه کشی با برادرانش، بدترین سهم را برنده شد و آن جهان زیرزمین یا دنیای مردگان است. از آنجایی که رعایای هادس را مردگان تشکیل میدادند، او به کسانی که موجب افزایش جمعیت سرزمینش میشدند بسیار علاقه داشت. مانند ارینیها (Erinnyes) یا خشم و ناامیدی، که کارشان تعقیب گناهکاران و سوق دادن آنها به سمت خودکشی بود. هادس به دلیل حکومت بر زیرزمین، صاحب معادن زیرزمینی هم بود و خدای پروت هم به شمار میرفت. همسر او پرسفونه بود که توسط هادس ربوده شده بود. هادس خدای جهان مردگان بود اما خدای مرگ نبود، تاناتوس (Thanatos) خدای مرگ بود.
